کد خبر: ۶۶۵۷
۱۴۰۴/۰۹/۱۲ ۱۰:۳۲

من همین جا می‌مانم

تا کنکور فرصت زیادی نمانده بود باید درس می‌خواند. از این که خانواده‌اش را خوشحال کند راضی بود ولی افکار دیگری هم در سر داشت باید در بهترین رشته در بهترین دانشگاه قبول می‌شد تنها راهش برای مهاجرت همین بود.

من همین جا می‌مانم

خوابش می‌آمد چند ساعتی بود که چشم دوخته بود به صفحات کتاب؛ همه جا ساکت بود مادر و پدرش خیلی وقت بود که خوابیده بودند. دستانش را بالا برد و کش و قوسی به بدنش داد. چشمانش را روی هم گذاشت. تا کنکور فرصت زیادی نمانده بود باید درس می‌خواند. از این که خانواده‌اش را خوشحال کند راضی بود ولی افکار دیگری هم در سر داشت باید در بهترین رشته در بهترین دانشگاه قبول می‌شد تنها راهش برای مهاجرت همین بود.

امام علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «پاِنَّ العِلمَ حَیاةُ القُلوبِ وَ نورُ البصارِ مِنَ العَمى وَ قُوَّةُ البدانِ مِنَ الضَّعفِ؛ به راستى که دانش، مایه‌ی حیات دل‏ها، روشن‌کننده‌ی دیدگان کور و نیروبخش بدن‏هاى ناتوان است.»

(تحف‌العقول، ص ۲۸)

از وقتی مهسا گفته بود قصد مهاجرت دارد این فکر مثل خوره به جانش افتاده بود که برای این که موفق شود باید از این کشور برود. مهسا راست می‌گفت اینجا برای آرزو‌های او کوچک بود وقتی برای اولین بار حرفش را پیش کشید سگرمه‌های پدر در هم رفت انگار توقع نداشت دختر دردانه‌اش بخواهد جلای وطن کند. همان روز فهمید که نمی‌تواند پدر را راضی کند تا هزینه‌های او را تقبل کند پس باید درس می‌خواند و بورسیه می‌شد و بعد به راحتی از ایران می‌رفت. آن وقت بود که می‌توانست به آرزوهایش برسد.

امام علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «مِن کَرَمِ المَرءِ بُکاؤهُ على ما مَضى مِن زَمانِهِ، و حَنینُهُ إلى أوطانِهِ، و حِفظُهُ قَدیمَ إخوانِهِ؛ این سه خصلت از بزرگوارى انسان است: گریستن او بر زمان سپرى شده‌اش، علاقه‌ی او به میهنش و نگه‌داشتن دوستان دیرینه‌اش»

بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۶۴

هنوز پشت میزش بود که با صدای انفجاری بزرگ کل خانه لرزید. نفسش در سینه حبس شد یعنی چه انفاقی افتاده بود؟ مادر و پدرش سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. صدای انفجار بعدی که آمد دستش را روی سرش گذاشت. پدر هراسان گفت: «حتماً اسراییل حمله کرده.» با این که ترسیده بود سریع به اتاقش برگشت گوشی تلفن را برداشت خبرگزاری‌ها داشتند از شنیده شدن صدای انفجار‌های متعدد خبر می‌دادند ته دلش خالی شد یعنی قرار بود چه بلایی به سرشان بیاید. هیچ‌وقت به مردن فکر نکرده بود. اما انگار مرگ خیلی هم دور نبود.

امام علی‌علیه‌السلام می‌فرماید: «شر الاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مکیدة؛ بدترین دشمنان کسی است که عمیق‌تر بوده و بیشتر کیدش را مخفی می‌دارد.»

غررالحکم، ص ۲۳۹

دوازده روز سخت گذشته بود حالا آتش‌بس شده بود، هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کرد بتواند در روز‌های جنگ درس بخواند تاریخ کنکور شاید جابه‌جا می‌شد نمی‌دانست ولی چراغی در وجودش روشن شده بود که حس می‌کرد برای اولین بار است تجربه‌اش می‌کند. دیگر به مهاجرت فکر نمی‌کرد حس می‌کرد بیشتر از هر زمانی ایران را دوست دارد. می‌خواست بماند. خبر شهادت دانشمندان ایرانی نگاهش را عوض کرده بود. حالا می‌خواست خوب درس بخواند نه برای مهاجرت برای آباد کردن کشورش. برای خودش هم عجیب بود هیچ وقت فکر نمی‌کرد این اندازه ایران را دوست داشته باشد جنگ برایش تلنگری شده بود برای یادآوری چیز‌هایی که از یاد برده بود.

امام علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «عَمَرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الاْوْطانِ؛ شهر‌ها با وطن‌دوستى آباد مى‌شوند.»

(تحف‌العقول، ص ۲۲۹.)

و در حدیثی دیگر پیامبر اکرم‌صلى‏‌الله‏‌علیه‌‏وآله می‌فرمایند: «مَن کانَ فی طَلَبِ العِلمِ کانَتِ الجَنَّةُ فی طَلَبِهِ؛ هر کس در پى آموختن دانش باشد، بهشت در پى اوست.»

میزان‌الحکمه، ح ۱۳۷۸۴

از جلسه‌ی کنکور که بیرون آمد دلش آرام بود پدر جلوی در محل آزمون ایستاده بود. پدر را که دید لبخند زد و خودش را در آغوشش انداخت و گفت: «خیلی راضی بودم بابا.» چشمان پدرش برق زد. دست دور شانه‌های دخترش انداخت و گفت: «بریم شاه‌عبدالعظیم با یه تیر دو نشون می‌زنیم می‌تونیم سر مزار شهدای جنگ ۱۲ روزه هم بریم.» سرش را به نشانه‌ی تأیید تکان داد و همراه پدرش راهی شد.

راه وصول به مقامات صالحان

امام‌علیه‌السلام در این خطبه، چند توصیه‌ی اخلاقى بیان می‌دارند. نخست مى‌فرمایند: «از خداوند بترسید، آن‌گونه که شما را از خویش برحذر داشته است.» و در ادامه می‌فرمایند: «صادقانه، از خدا بترسید، ترسى آمیخته با توجّه به عظمت خدا! به‌طورى که نیازى به عذرخواهى‌هاى واهى نباشد. زیرا خداوند از اسرار درون هر کس، آگاه است و عذرهاى واقعى را از عذرهاى بیهوده و نابجا، به خوبى، مى‌شناسد.»

حضرت در توصیه‌ی بعدی، اشاره به اخلاص نیّت کرده و مى‌فرماید: «اعمال خود را از ریا و سُمعه، پاک کنید» آرى، تنها، ترس از خدا و ترس گناه، کافى نیست؛ بلکه اَعمال صالحى باید داشت که خالى از هر گونه ریا و سُمعه باشد.

شرک و بت‌پرستى شاخه‌هایى دارد. یکى از مهم‌ترین آنها، ریا و سُمعه است. ریا، از ماده‌ی «رؤیت» به معناى «تظاهر و خودنمایى و نشان دادن عمل خویش به دیگران» است؛ یعنى هدف فرد ریاکار، این است که با تظاهر به عبادت و کارهاى نیک نظر مردم را به‌سوى خود جلب کند. چنین کسى، در حقیقت، مشرک است؛ زیرا، عزّت و آبرو و عظمت خود را به دست مردم مى‌داند و نه خدا، لذا اعمال خویش را به انگیزه‌ی جلب نظر مردم انجام مى‌دهد.

براى سُمعه، دو تفسیر ذکر شده است: نخست این که انسان، کارى براى خدا و به انگیزه‌ی الهى انجام دهد و سپس این فکر براى او پیدا شود که آن را به گوش دیگران برساند و از این طریق، کسب اعتبار کند. این، همان چیزى است که به اعتقاد فقها موجب بطلان عمل نمى‌شود؛ چرا که بعد از انجام عمل، حاصل شده، ولى ثواب آن را کم مى‌کند یا از بین مى‌برد. دیگر این که از همان آغاز کار، انگیزه‌اش این است که مردم، آن را بشنوند و از او به نیکى یاد کنند. این کار، با ریا هیچ تفاوتى ندارد، جز این که به هنگام ریا، عمل را براى آن به جا مى‌آورد که مردم ببینند و در سُمعه، براى آن به جا مى‌آورد که مردم بشنوند. به این ترتیب، در هیچ‌کدام انگیزه‌ی الهى نیست. بدیهى است که سُمعه، به این معنا، موجب بطلان عمل مى‌شود؛ چرا که خلوص نیّت را از میان مى‌برد. در فراز بالا از نهج‌البلاغه، هر دو معنا، امکان‌پذیر است.

ریا و سُمعه، بزرگ‌ترین آفت اَعمال عبادى و الهى است. مهم‌ترین مفسده‌ی این عمل، آن است که روح توحید را از بین مى‌برد و انسان را در درّه‌ی شرک و دوگانه‌پرستى پرتاب مى‌کند؛ چرا که توحید، به ما مى‌گوید که همه چیز، به دست خداست و ثواب، پاداش، آبرو، حیثیت، احترام، شخصیت و رزق و روزى، همه، به اراده‌ی اوست ولى ریاکاران، با آلوده کردن اَعمال عبادى و کارهاى نیک الهى، این امور را از دیگرى مى‌طلبند و این، یک شرک آشکار است. در روایات مى‌خوانیم که در روز قیامت (که اسرار درون آشکار مى‌گردد) ریاکاران را مخاطب قرار داده و به آنها گفته مى‌شود: «اى کافر! اى فاسق! اى پیمان‌شکن! اى زیان‌کار! عمل تو باطل شد و اجر تو بر باد رفت و امروز، راه نجاتى براى تو نیست».

امام‌علیه‌السلام در ادامه مى‌فرمایند که خداوند، تنها، عملى را مى‌پسندد که خالص باشد و فقط براى ذات پاک او، انجام گیرد و اگر غیر خدا را در آن شریک کند، خداوند، او را به سراغ همان شریک مى‌فرستد تا پاداش عملش را از او گیرد و بدیهى است او هم قادر بر پاداش نیست.

این، مضمون حدیث قدسى معروفى است که از پیامبر اکرم‌صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل شده که خداوند متعال مى‌فرماید: «من، بهترین شریکم، هر کس که در عملش، دیگرى را با من شریک کند، آن عمل را، به شریکم وامى‌گذارم؛ چرا که من، جز عمل خالص نمى‌پذیرم.»

در پایان این بخش از خطبه، امام‌علیه‌السلام مى‌فرماید: از خدا تقاضا مى‌کنیم که درجات شهیدان و زندگى سعادت‌مندان و هم‌نشینى پیامبران را، به ما عنایت فرماید! (نَسْأَلُ اللهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ و مُعایَشَةَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَةَ الاَنبیاءِ).

در حقیقت، امام‌علیه‌السلام این سخن را به این منظور بیان مى‌کند که ارزش‌هاى اصیل الهى شناخته شود و دیگران نیز به او اقتدا کنند. آن ارزش‌ها، ارزش شهادت، ارزش سعادت و نیز هم‌نشینى با پیامبران است و به یقین، هیچ یک از اینها را، بى‌حساب به کسى نمى‌دهند. قرآن مجید مى‌گوید: (و مَنْ یُطِعِ اللهَ و الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبیّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً* ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَ کَفى بِاللهِ عَلیماً)؛ کسانى که خدا و پیامبر را اطاعت کنند، (در قیامت) هم‌نشین کسانى خواهند بود که خداوند نعمت خویش را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیق‌هاى خوبى هستند. این موهبتى است از ناحیه‌ی خدا و همین بس که او (از حال بندگان، نیّات و اعمال‌شان) آگاه است.

نهج‌البلاغه / شرح پیام امام امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام.

گزارش خطا