کد خبر: ۶۶۶۴
۱۴۰۴/۰۹/۱۵ ۱۱:۱۹

تب رژیم‌ها از نگاه یک مادر ایرانی

صبح که چای را دم می‌کنم و اینستاگرام یا تلگرام را باز می‌کنم، انگار دنیا فقط از دو چیز ساخته شده: عکس‌های قبل و بعدِ لاغری و رژیم‌های جدید که هر هفته یکی‌شان مد می‌شود!

صبح که چای را دم می‌کنم و اینستاگرام یا تلگرام را باز می‌کنم، انگار دنیا فقط از دو چیز ساخته شده: عکس‌های قبل و بعدِ لاغری و رژیم‌های جدید که هر هفته یکی‌شان مد می‌شود! من یک زن خانه‌دارم؛ همسر و فرزند دارم و یک خانه‌ی پر از کار. باید صبحانه و ناهار و شام را سر وقت آماده کنم، خانه را جمع کنم، تکالیف فرزندم را چک کنم و آخر شب هم اگر انرژی مانده باشد، نیم‌ساعتی برای خودم باشم. در این میان، این همه رژیم عجیب و غریب فقط من را گیج‌تر می‌کند.

یادم هست پارسال یکی از فامیل رژیم «کتو» گرفت. دو ماه هیجان‌زده بود، عکس می‌گذاشت که «وای چقدر انرژی دارم!» بعد یک‌دفعه غیبش زد. بعداً فهمیدیم بیمارستان بستری شده بود؛ سنگ کیسه‌ی صفرا، ریزش مو و افسردگی شدید. یکی دیگر خام‌گیاه‌خوار شد، اول می‌گفت «پوستام شیشه‌ای شده»، بعد از شش ماه رنگش زرد شد، موهاش ریخت و دکتر گفت کمبود B۱۲ و آهنش به مرز خطر رسیده.

من دکتر تغذیه نیستم، ولی چندین سال است دارم برای خانواده‌ام غذا می‌پزم با تطبیق بودجه و نیاز جسمی افراد خانواده. می‌دانم بدن آدم دروغ نمی‌گوید. یکی با روزه‌ی متناوب لاغر می‌شود و حالش خوب است، یکی دیگر با همان رژیم سرگیجه می‌گیرد و قندش می‌افتد. یکی پروتئین زیاد می‌خواهد، یکی با نان و پنیر و سبزی حالش جا می‌آید. چرا باید همه‌مان یک قالب باشیم؟

پیامبرمان چهارده قرن پیش یک جمله گفت که هنوز بهترین رژیم دنیاست:

«ما هیچ ظرفى را پر نکردیم که بدتر از شکم باشد. برای فرزند آدم چند لقمه‌ای که او را سرپا نگه دارد کافی است. اگر ناچار شد، یک‌سوم شکمش را غذا، یک‌سوم را آب، و یک‌سوم را برای نفس کشیدن خالی بگذارد.»

همین! نه گرسنه بمانی، نه پُر. نه خودت را با گرسنگی شکنجه کنی، نه با پرخوری مریض کنی.

من به جای دنبال کردن هر رژیم تازه‌واردی، سعی می‌کنم مثل مادربزرگم غذا بپزم: غذای ایرانی، متعادل، با حبوبات و سبزی و لبنیات و گوشت به اندازه. صبح‌ها یک تخم‌مرغ با گوجه و نان سنگک، ظهر یک بشقاب قرمه یا قیمه با برنج (نه کوه برنج!)، شب یک کاسه ماست با خیار و نعنا یا یک سوپ ساده. گاهی شیرینی می‌خورم، گاهی نه. گاهی روزه می‌گیرم، گاهی نه. بدنم خودش می‌گوید کی سیر است، کی هنوز جا دارد.

نتیجه؟ نه چاقم نه لاغر مردنی. انرژی دارم بچه‌ها را ببرم کلاس، خانه را بگردانم، شب با شوهرم حرف بزنم و بخندم. این برای من یعنی سلامتی واقعی.

به جای اینکه دنبال معجزه‌ی بعدی باشیم، بیایید به بدن خودمان گوش کنیم. همان غذا‌های ساده‌ی مادربزرگ‌مان، همان بشقاب رنگارنگ ایرانی، همان قانون طلایی پیامبر: «تا گرسنه نشدی نخور، تا سیر نشدی دست بکش.»

این رژیم هیچ‌وقت از مد نمی‌افتد، عوارض ندارد و کاملاً رایگان است.

معصومه جمشیدی

گزارش خطا